جمعه ۲۸ شهریور ۰۴ | ۲۰:۳۱ ۳ بازديد
یکی از این پیشاهنگان (که ظاهراً آنقدر جوان بود که با نام مسیحیاش خطاب میشد، چون او را ند صدا میزدند) روی یک جعبهی مواد غذایی قدیمی نشسته بود و اتفاقات روز را تعریف میکرد، در حالی که دیگران دور و برش ولو شده بودند و گوش میدادند. گهگاه، پیشاهنگ همکارش (که او را «اول ایمنی» صدا میزدند) چند کلمهای هم میگفت. «خب، اولین کاری که وقتی به ساحل رسیدیم کردیم این بود که…» یکی از پیشاهنگان پرسید: «از قایق پیاده شوید؟» مطمئناً در این لباس، محدودیت زیادی بین پیشاهنگان زنانه شیک و سرپیشاهنگان وجود نداشت. «ما به شهر رفتیم و هیئت مدیره مدرسه را دیدیم؛ حداقل آقای کرام را دیدیم.
دوست داریم همین جا در جزیره بخوابیم و طبیعت را مطالعه کنیم. او گفت: «برو آنجا.» بنابراین تا یک ماه مدرسهای وجود ندارد (زمزمههای ناامیدی) و ما باید پول بدهیم و مواد غذایی بیشتری تهیه کنیم. «ما با پدر و مادرت به توافق رسیدیم و بیشتر آنها خوشحالند که از شر تو خلاص شوند. نظرت چیست، اولویت با ایمنی؟ خواهر کوربی مهمانی گرفته و امیدوار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که او نیاید. حالا ببینیم؛ اوه بله، مقداری وسایل ماهیگیری خریدیم.» «بعد کمی بنزین زدیم و بعد از جام به سمت بریجبورو راه افتادیم. مثل سر توماس لیپتون دنبال آن جام رفتیم. جواهرفروش حکاکی را تمام نکرده بود، برای همین سر یک نمایش فیلم رفتیم و مردی را دیدیم در تهرانپارس که کلی تپانچه داشت.
چند تپانچه آنجا بود، کمکهای اولیه؟ وقتی برگشتیم توی دستگاه شمردیمشان، هفتاد تا شد. چیزهای دیوانهوار. از این جور چیزها که بچهها گولشان را میخورند. خب، بعد از اینکه تیراندازی با تپانچه تمام شد، جام را گرفتیم و برگشتیم و حالا اینجاییم. سوالی دارید؟» «بیایید جام را ببینیم.» ما آن را در دستگاه گذاشتیم. صبح آن را برمیداریم. حالا شما پیشاهنگان، اینجا را ببینید. میخواهم تک تک شما برای آن جام تلاش کنید. شش نفر از شما باید بیدار شوید. چند نفر اینجا مرده اند؛ هری، بهترین تیرانداز – بله تو – من مستقیماً به تو نگاه میکنم – میخواهم همه این حرفها در مورد کشتن حیوانات را تمام کنی و مشغول شوی و بهترین شیرین کاری پیشاهنگی فصل را انجام آرایشگاه زنانه دهی و آن جام را ببری. فهمیدی؟ داشتم در راه خانه به سیفتی فرست میگفتم که یک یارو با دزدکی دنبال یک حیوان رفتن و با دوربین به او شلیک کردن.
بیشتر از این که با یک تفنگ بادی قدیمی که تبلیغش را در مجله بویز لایف دیده، ور برود، خوش میگذرد . همین! دارم رک و رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد با تو صحبت میکنم. «حالا اینجا یک فنجان در طرشت نقرهای هست و خیلی پف کرده به نظر میرسد، اسم گشتیهای ما روی آن حک شده و ما تا بریجبورو رانندگی کردیم تا آن را برداریم.
پرسید: «این چیست، پرسشنامه؟» «بیایید بدترینها را بشنویم.» «به آرامی بشکنش.» «ما فکر کردیم واگن قراضه جدید شما خراب شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «هیچی در مورد واگن قراضه جدیدش نگو وگرنه هیچوقت به ما چیزی نمیگه.» «بچه رو خوابوندی؟» «بله و او را در خانه حبس کرد.» «چی باعث شد انقدر دیر کنی؟» «ما با یه راهزن بزرگراه هاروینگ قاطی شدیم.» «او کیست؟» «او یک تبهکار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «کدام؟» «یک نمایش سینمایی.» «این زنانه طرشت چیز خوبیه که دو تا از سرگروهبانها برن و ببینن.
دو تا از سربازهات ازت خجالت میکشن.» «اگر دو سرباز ما ساکت نشوند…» «ما ساکت میشویم — یالا، کاملاً !» سکوت خوشایندی برقرار شد. یکی از سرپرستان پیشاهنگی گفت: «امروز برای شما بچهها کلی زحمت کشیدیم. جام را گرفتیم اما مجبور شدیم چند ساعت برایش صبر کنیم. مغازهدارهای کلانشهر بزرگ بریجبورو آنقدر کند هستند که اگر یک لاکپشت آنجا با سرعت غیرمجاز براند، دستگیر میشود.
نیک، آتش را روشن کن، سردمان سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و من همه ماجراهایمان را برایت تعریف میکنم. حسابی کیف کردیم، نه؟» پیشاهنگی که او نیک صدایش میکرد، در حالی که دیگران هیزم تازه میآوردند، از شعلههای رو به افول آتش بالا میرفت و خیلی زود آتش اردوگاه با غرش، گرمترین و صمیمانهترین خوشامدگویی را به سردستههای خستهی پیشاهنگان به خانه نشان میداد.
دوست داریم همین جا در جزیره بخوابیم و طبیعت را مطالعه کنیم. او گفت: «برو آنجا.» بنابراین تا یک ماه مدرسهای وجود ندارد (زمزمههای ناامیدی) و ما باید پول بدهیم و مواد غذایی بیشتری تهیه کنیم. «ما با پدر و مادرت به توافق رسیدیم و بیشتر آنها خوشحالند که از شر تو خلاص شوند. نظرت چیست، اولویت با ایمنی؟ خواهر کوربی مهمانی گرفته و امیدوار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که او نیاید. حالا ببینیم؛ اوه بله، مقداری وسایل ماهیگیری خریدیم.» «بعد کمی بنزین زدیم و بعد از جام به سمت بریجبورو راه افتادیم. مثل سر توماس لیپتون دنبال آن جام رفتیم. جواهرفروش حکاکی را تمام نکرده بود، برای همین سر یک نمایش فیلم رفتیم و مردی را دیدیم در تهرانپارس که کلی تپانچه داشت.
چند تپانچه آنجا بود، کمکهای اولیه؟ وقتی برگشتیم توی دستگاه شمردیمشان، هفتاد تا شد. چیزهای دیوانهوار. از این جور چیزها که بچهها گولشان را میخورند. خب، بعد از اینکه تیراندازی با تپانچه تمام شد، جام را گرفتیم و برگشتیم و حالا اینجاییم. سوالی دارید؟» «بیایید جام را ببینیم.» ما آن را در دستگاه گذاشتیم. صبح آن را برمیداریم. حالا شما پیشاهنگان، اینجا را ببینید. میخواهم تک تک شما برای آن جام تلاش کنید. شش نفر از شما باید بیدار شوید. چند نفر اینجا مرده اند؛ هری، بهترین تیرانداز – بله تو – من مستقیماً به تو نگاه میکنم – میخواهم همه این حرفها در مورد کشتن حیوانات را تمام کنی و مشغول شوی و بهترین شیرین کاری پیشاهنگی فصل را انجام آرایشگاه زنانه دهی و آن جام را ببری. فهمیدی؟ داشتم در راه خانه به سیفتی فرست میگفتم که یک یارو با دزدکی دنبال یک حیوان رفتن و با دوربین به او شلیک کردن.
بیشتر از این که با یک تفنگ بادی قدیمی که تبلیغش را در مجله بویز لایف دیده، ور برود، خوش میگذرد . همین! دارم رک و رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد با تو صحبت میکنم. «حالا اینجا یک فنجان در طرشت نقرهای هست و خیلی پف کرده به نظر میرسد، اسم گشتیهای ما روی آن حک شده و ما تا بریجبورو رانندگی کردیم تا آن را برداریم.
پرسید: «این چیست، پرسشنامه؟» «بیایید بدترینها را بشنویم.» «به آرامی بشکنش.» «ما فکر کردیم واگن قراضه جدید شما خراب شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «هیچی در مورد واگن قراضه جدیدش نگو وگرنه هیچوقت به ما چیزی نمیگه.» «بچه رو خوابوندی؟» «بله و او را در خانه حبس کرد.» «چی باعث شد انقدر دیر کنی؟» «ما با یه راهزن بزرگراه هاروینگ قاطی شدیم.» «او کیست؟» «او یک تبهکار سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «کدام؟» «یک نمایش سینمایی.» «این زنانه طرشت چیز خوبیه که دو تا از سرگروهبانها برن و ببینن.
دو تا از سربازهات ازت خجالت میکشن.» «اگر دو سرباز ما ساکت نشوند…» «ما ساکت میشویم — یالا، کاملاً !» سکوت خوشایندی برقرار شد. یکی از سرپرستان پیشاهنگی گفت: «امروز برای شما بچهها کلی زحمت کشیدیم. جام را گرفتیم اما مجبور شدیم چند ساعت برایش صبر کنیم. مغازهدارهای کلانشهر بزرگ بریجبورو آنقدر کند هستند که اگر یک لاکپشت آنجا با سرعت غیرمجاز براند، دستگیر میشود.
نیک، آتش را روشن کن، سردمان سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد و من همه ماجراهایمان را برایت تعریف میکنم. حسابی کیف کردیم، نه؟» پیشاهنگی که او نیک صدایش میکرد، در حالی که دیگران هیزم تازه میآوردند، از شعلههای رو به افول آتش بالا میرفت و خیلی زود آتش اردوگاه با غرش، گرمترین و صمیمانهترین خوشامدگویی را به سردستههای خستهی پیشاهنگان به خانه نشان میداد.