او با خطاب به لنج ها ادامه داد: “اگر روزی به من نیاز داشتی و من در هر شنبه جایی هستم.” توینکل با قدردانی گفت: متشکرم. چابینز افزود: «ما بسیار موظف هستیم. سپس عقاب پرواز کرد و وقتی او رفت، پلیس بلوجی نیز با آنها خداحافظی کرد. او گفت: «امروز بعدازظهر برمی گردم، بدون شکست. “همین الان باید بروم و جنگل را نگاه کنم و مطمئن شوم که هیچ یک از پرندگان در زمان غیبت من بدی نکرده اند.
فال عشق شنبه
فال عشق شنبه : فکر نکن از پرندگان بپرسی کجا هستیم. “چرا آنها باید؟” توینکل شهریور پرسید. “آنها نمی توانند با پرندگان صحبت کنند، چوب.” چرا که نه؟ ما با آنها صحبت می کنیم، نه؟ و آنها با ما صحبت می کنند. توینکل پاسخ داد: “این درست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، و من کمی آن را درک نمی کنم. باید از آقای بلوجی بخواهم که آن را برای ما توضیح دهد.” “آشکارچی در جنگل چه فایده ای دارد؟” پس از اندکی تفکر، چابینز پرسید.
حالا که خیلی کوچک بودند برایشان به طرز حیرت آوری بزرگ به نظر می رسید. شمع اما چابینز خاطرنشان کرد که این واقعیت خوشایند فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، زیرا به جای خوردن همه چیزهای خوب سبد در یک وعده، همانطور که در ابتدا قصد داشتند، آنها را برای روزهای بسیاری با غذا فراهم می کرد. اما نحوه ورود به سبد چیزی بود که همین الان باید در نظر گرفته شود. از هر طرف آن را به اطراف بال میزدند.
فال عشق شنبه : در نهایت جای کوچکی پیدا کردند که پارچه گشاد بود. در یک شبانه دقیقه، چابینز با پاهای کوچکش شروع به پنجه زدن در آن کرد و توینکل به او کمک کرد. بهطوریکه بهتدریج توانستند پارچه را به اندازهای دور بکشند که یکی از آنها از سوراخ بخزد. سپس دیگری به دنبالش آمد، و چون سبد بزرگ کاملاً پر نبود، دقیقاً جایی برای آنها وجود داشت که زیر پارچه بایستند و روی ردیفی از کلوچه ها که در کنار ردیفی از ساندویچ ها قرار داشت راه بروند.
شاید در بزرگ ترین حالتش شش فوت در شش فوت. تعدادی درهای کوچک ورق نیم دایره مانند طاق های معکوس در اطراف آن ثابت شده بود که هر کدام با دیواری خالی بسته شده بودند. یکی از آنها باز می شود، اما فقط یکی. خانه مانند نیمی از پرتقال کم رنگ بود که به سقف سنگی بسته شده بود. کابلهای ضخیم از هر جهت حیاط به حیاط کشیده میشدند و محل سکونت را محکم محکم میکردند.
فال عشق شهریور
فال عشق شهریور : طول زنبورها چهار فوت یا بیشتر بود. و زنبورهای کمر باریک به این طرف و آن طرف می چرخیدند، جیرجیرک های عظیمی را که برای جفتشان موسیقی باس عمیق می خواندند – و طول جیرجیرک ها به اندازه یک مرد بود و بیشتر. عنکبوتهایی با شکمهای پف کرده، بیحرکت، در دامهایشان، که تارهایشان به اندازه کابلهای کوچک بود، منتظر بودند تا حشرهای غولپیکر بدشانس در تلههای لثهای گیر کند.
با جذب رطوبت توسط هوای مملو از رطوبت، بخارهای کوچکی از شیبها دور میشد. از دور دیده میشد، برونزدگی سنگ بیگناه و بیحرکت به نظر میرسید، اما نمای نزدیکتر چیزهای زیادی را نشان میداد. در اینجا یک زنبور شکار به یک کرم خاکستری برخورد کرده بود و به طور روشمند نیش خود را در هر یک از دوازده بخش از موجودی که به شدت می پیچد وارد می کرد. در حال حاضر کرم کاملاً فلج میشو.
فال عشق شهریور : به راحتی می توانست در خز کلفت یک زنبور عسل بزرگ پنهان شود. با این حال، این موجود کوچک هرگز به سرنوشت خود نمی رسد. عنکبوت از جوجه درآورد – این نبرد بین جوجه ها بود که به زودی تمام شد. زمانی که عنکبوت بزرگ شد و از او به عنوان یک رتیل بزرگ و شکم سیاه ترسیده شد، جیرجیرک های هیولا را با همان سهولت و همان وحشی گری بی رحمانه می کشد.
او در درخشش کم نور وزغ براق روی زمین چمباتمه زده بود، شنل بال پروانهاش دور او پیچیده شده بود، نیزهاش در دستش بود، و دو ستون طلایی شاخ پروانهاش که به پیشانیاش بسته شده بود. اما صورتش مثل کودکی به هم ریخته بود. قارچ های قرمز شروع به ترکیدن کرده بودند. فقط در آن روز، یکی از زنان، که به دنبال قارچ خوراکی برای سنک قبیله ای بود، گوی چاق و متسع قارچ قرمز را دیده بود.
فال عشق شمع
فال عشق شمع : در یک فضای باز و کوچک در مرکز انبوه وزغ، قبیلهها با نتهای عمیق سوسکهای ترافل در گوشهایشان میخوابیدند. خطر جدیدی متوجه آنها شده بود، اما آنها با اطمینانی جدید و کودکانه آن را به برل منتقل کرده بودند و موضوع را حل شده می دانستند. آنها خوابیدند، در حالی که در زیر یک قارچ درخشان در یک سمت پاکسازی برل با مشکل جدید خود دست و پنجه نرم می کرد.
پوستش کشیده شده بود و در نور می درخشید. زن به رشد قرمز توجه چندانی نکرد یا توجهی نکرد. گوشهایش برای شنیدن صداهایی تنظیم شده بود که او را از خطر آگاه میکرد، در حالی که چشمانش به دنبال چیزهایی میگشتند که برای قبیله، و بهویژه پسر کوچکش که در مخفیگاه رها شده بود، غذا درست کند. صدای پاره کردن او را وادار به راه اندازی کرد و در همان لحظه هوشیار بود. پاکت قرمز قارچ در بالای آن شکافته بود
فال عشق شمع : ابر غلیظی از گرد و غبار قهوه ای مایل به قرمز به هر طرف فواره می کرد. این ابر هرمی شکلی به ارتفاع حدود ۳۰ فوت تشکیل داد که با گرداب های جزئی در درون خود بزرگ شده و نازک تر شد. پروانهای زرد کوچک با بالهایی که از نوک تا نوک بالهایش به سختی فاصله دارد و با تنبلی بالای دشت پوشیده از قارچ میچرخد. بال هایش با ضرباتی که شبیه ضربه های بازیگوشی به عنصری دوستانه به نظر می رسید.
فال عشق شبانه
فال عشق شبانه : بیتوجه به منشا نزاع، بدون هیچ دلیلی، صرفاً بقایای مرده و زنده را نجات میدادند. مبارزه برل و گروه کوچک پیروانش مجبور شدند برای اجتناب از خود نبرد یک مسیر انحرافی گسترده را انجام دهند و عبور و مرور بین اجساد کمکی که با عجله به سمت صحنه نزاع میرفتند، مشکل بود. مورچه هایی که به سرعت به سمت میدان نبرد می دویدند بسیار هیجان زده بودند. آنتن آنها به شدت تکان میخورد.
قبیله کوچک انسانها به طور متزلزلی از پشت گروهی متشکل از صدها جنگجوی حشرات هیجان زده و از گروه بعدی چهل حشره سیاه رنگ به همان اندازه هیجان زده گذشتند. برل با عجله همراه با پیروان خود ادامه داد و مایل ها از قلمرو خطرناک را قبل از فرا رسیدن شب پشت سر گذاشت. بارها در طول روز وزش ناگهانی ابری از گرد و غبار قرمز-قهوهای از زمین را دیدند.
فال عشق شبانه : در تمام ساعات تاریک بی وقفه به صداهای مخوف موجوداتی که برای شکار آنها می آمدند گوش می دادند. . و به همین ترتیب یک هفته راهپیمایی ادامه یافت. برل اجازه نمی داد قبیله اش برای جستجوی غذا توقف کنند. قارچ های قرمز همه چیز در مورد آنها بود. یک بار یکی از بچه های کوچک در گردابی از گرداب قرمز گرفتار شد و مادرش با عجله به داخل مواد مرگبار رفت تا آن را بگیرد و بیرون بیاورد.
فال عشق ورق
فال عشق ورق : و از جایی که برل ایستاده بود، می توانست روزنه های تاریک حفره هایی را ببیند که اینجا و آنجا بر روی صورتش پراکنده شده بودند. او مدتی مراقب بود تا ببیند آیا زنبور یا زنبوری در آنها زندگی میکند، زیرا میدانست که بسیاری از انواع هر دو حشره برای بچههایشان لانههایی حفر میکنند و خودشان آنها را اشغال نمیکنند. با این حال، هیچ شکل تاریکی ظاهر نشد، و او افراد خود را به سمت روزنه ها هدایت کرد.
با نیزهاش با کنجکاوی به تودهای از چیزهای پوستی سفید و چسبناکی که درست در دهانه تونل دید، نوک زد. حرکت فورا قابل مشاهده شد. پنجاه، شصت یا صد موجود کوچک، که طولی بیش از نیم اینچ نداشت، از انبوه کثیف و سفید رنگی فرو ریختند. پاهای ناهنجار، بدنهای ریز و سیاه مایل به سبز و موهای بیرون زده از هر جهت باعث میشد که نگاهشان عجیب باشد. آنها از تپه ی سفید رنگ فرو ریخته بودند.
فال عشق ورق : اما یکی از افراد قبیله جسارت کرده بود و کمتر از سه تا از قارچ های بزرگ امپراتوری را پیدا کرده بود. از این سه، یکی مورد حمله یک قالب بنفش انگلی قرار گرفته بود، اما رنگ زرد زرق و برق دو نفر دیگر کمرنگ نشده بود، و مردم به زودی با گوشت سفت جشن گرفتند. برل کمی حسادت داشت، هرچند که به آسانی به مصرف این یافته پیوست، و در حال حاضر کمی به یک طرف کشیده شد.