چهارشنبه ۲۹ اسفند ۰۳ | ۱۶:۰۸ ۴ بازديد
یک سرش کنده شد و به این معنی بود که باید راهی را که اشاره شد برویم. این یک علامت پیشاهنگی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، اگر چنین چیزی را دیدید، به جایی بروید که نشان می دهد و شاید چیزی برای خوردن پیدا کنید. اما به هر حال، لازم نبود خیلی دور برویم، زیرا تقریباً بلافاصله صدایی شنیدیم که صدای برنت بود. آنها چادرشان را کاملاً نزدیک مسیرها بالا گرفته بودند و تقریباً به محض دیدن چوب آن را دیدیم. این مکان هلویی برای کمپ بود. برنت روی سنگی طلسم بخت نشسته بود و چیزی از پوست درخت غان درست می کرد و آن بچه ها دور او نشسته بودند. کراکی، همه آنها دیوانه آن شخص بودند. ویلی واید بیدار گفت: ” اوه، آنها اینجا هستند! ” هری گفت: “سلام، بچه ها، ما نامه شما را دریافت کردیم.
برنت گفت: «وقتی نوبت به فراز و نشیبها میرسد، شما چیزی به گردن ما ندارید. “آیا از میان جنگل به آن جاده آمدی که امیدوار بودیم به این راحتی ما را پیدا نکنی؟” هری گفت: «اگر نزدیکتر به پیست بودی، زیر گرفته میشوی». برنت گفت: “امیدوار بودیم روزها و روزها بگردی و ما را پیدا نکنی، و بعد درست زمانی که پی وی نفس های آخرش را می کشید، بیل کوچولو اینجا بیاید و یک قطره آدامس بین لب های نحیفش بگذارد، به نظر می رسد در این سفر همه چیز بد پیش می رود.” هری گفت: همان برنت قدیمی. “خب، اینجا هستیم، آماده طلسم بازگشت جستجوی گنج هستیم.” برنت گفت: «همه چیز به جز فریاد تمام شد. “منظورت این نیست که پیداش کردی؟” پی وی لوله شد.
برنت گفت: «به این درخت خوب نگاه کن. “از اینجا کمی دور بیا تا بتوانی آن را ببینی.” همه ما حدود بیست فوت از درخت رفتیم و به خوبی به آن نگاه کردیم. “چی میگی؟” برنت گفت. اوه پسر، من در تمام عمرم درخت دیگری مانند آن ندیده بودم. بیشتر درختان اطراف آن توس بودند و مثل یک غول بزرگ در میان آنها ایستاده بود. حدس می زنم ضخامت تنه آن درخت چهار یا پنج فوت بود.
دور بالا، اوه، حدود صد فوت حدس میزنم، به یک نقطه رفت. هیچ درخت دیگری در اطراف آنجا چیزی شبیه به آن وجود نداشت، یا در جایی به این بزرگی. در بالای بالای آن همه رنگ طلایی بود، زیرا خورشید در حال غروب بود. دعانویس بازگشت به نظر می رسید قبل از هر چیز به آن درخت بزرگ بزرگ توجه کرده بود، زیرا بسیار بزرگ بود. هری با کمال میل گفت: “این یک صنوبر دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، خیلی خوب،” چون حدس میزنم همه ما از دیدن آن که آنجا ایستاده بود احساس جدی کردیم. ما میدانستیم که میخواهیم چنین درختی را شکار کنیم، و فکر میکردیم که احتمال وجود درختی در اطراف وجود دارد. اما حالا که همه آنجا ایستاده بودیم و به آن نگاه می کردیم، نمی توانستیم دقیقا صحبت کنیم.
من حتی پی وی را متوجه شدم که فقط در آنجا ایستاده بود و در حال فاصله بود. یک چیز مطمئن دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، آن درخت بزرگ بزرگ در آن جنگل غریبه بود. به نظر غرور می آمد، اما به نوعی تنها بود. مخصوصاً وقتی از بالا به آن نگاه می کردی، تنها به نظر می رسید. هری ایستاده بود و به آن نگاه می کرد و سرش را تکان می داد. او گفت: «یک غول قدیمی» همین. برنت گفت: “در بالای آن مقدار زیادی طلا وجود دارد.” اکنون باید دید که آیا زیر آن طلایی وجود دارد یا خیر – به هر حال، این دعا بازگشت همان جایی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که این کار ناامیدانه انجام شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم تا من چیزی را به شما نشان دهم. درست زمانی که همه ما شروع به رفتن به سمت مسیرها کردیم، پرنده ای را دیدم – پرنده ای تاریک بزرگ – که به سمت بالای آن درخت پرواز می کرد. ناگهان وقتی به آن نزدیک شد، به نظر می رسید که رنگش طلایی شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.
بعد رفت توی شاخه ها و من نتونستم ببینمش. به هری گفتم: «ما در فضایی از طلا هستیم – همه چیز در اطراف طلدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، حتی به آن سنجاب نگاه کنید تا ما را بزرگ کند، ثروت ما ساخته شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، و من شرط می بندم که یک دونات طلای واقعی در زیر آن وجود دارد. دعا برای و الف دوچرخه اش را می گیرد. هی ویز، به سختی میتوانستم بفهمم چه میگوید، چون داشتم آن سنجاب را تماشا میکردم. نیمی از صندوق عقب آمد و سر به زیر ایستاد و به ما نگاه کرد. و به چادر هم نگاه کرد، انگار نمی دانست از آن چه بسازد. و بعد سرش را به پهلوی خم کرد، درست مثل اینکه داشت به هری گوش می داد. «بیلها و تبرهایت را همه آمادهای؟» این چیزی بود که هری می گفت.
برنت گفت: «وقتی نوبت به فراز و نشیبها میرسد، شما چیزی به گردن ما ندارید. “آیا از میان جنگل به آن جاده آمدی که امیدوار بودیم به این راحتی ما را پیدا نکنی؟” هری گفت: «اگر نزدیکتر به پیست بودی، زیر گرفته میشوی». برنت گفت: “امیدوار بودیم روزها و روزها بگردی و ما را پیدا نکنی، و بعد درست زمانی که پی وی نفس های آخرش را می کشید، بیل کوچولو اینجا بیاید و یک قطره آدامس بین لب های نحیفش بگذارد، به نظر می رسد در این سفر همه چیز بد پیش می رود.” هری گفت: همان برنت قدیمی. “خب، اینجا هستیم، آماده طلسم بازگشت جستجوی گنج هستیم.” برنت گفت: «همه چیز به جز فریاد تمام شد. “منظورت این نیست که پیداش کردی؟” پی وی لوله شد.
برنت گفت: «به این درخت خوب نگاه کن. “از اینجا کمی دور بیا تا بتوانی آن را ببینی.” همه ما حدود بیست فوت از درخت رفتیم و به خوبی به آن نگاه کردیم. “چی میگی؟” برنت گفت. اوه پسر، من در تمام عمرم درخت دیگری مانند آن ندیده بودم. بیشتر درختان اطراف آن توس بودند و مثل یک غول بزرگ در میان آنها ایستاده بود. حدس می زنم ضخامت تنه آن درخت چهار یا پنج فوت بود.
دور بالا، اوه، حدود صد فوت حدس میزنم، به یک نقطه رفت. هیچ درخت دیگری در اطراف آنجا چیزی شبیه به آن وجود نداشت، یا در جایی به این بزرگی. در بالای بالای آن همه رنگ طلایی بود، زیرا خورشید در حال غروب بود. دعانویس بازگشت به نظر می رسید قبل از هر چیز به آن درخت بزرگ بزرگ توجه کرده بود، زیرا بسیار بزرگ بود. هری با کمال میل گفت: “این یک صنوبر دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، خیلی خوب،” چون حدس میزنم همه ما از دیدن آن که آنجا ایستاده بود احساس جدی کردیم. ما میدانستیم که میخواهیم چنین درختی را شکار کنیم، و فکر میکردیم که احتمال وجود درختی در اطراف وجود دارد. اما حالا که همه آنجا ایستاده بودیم و به آن نگاه می کردیم، نمی توانستیم دقیقا صحبت کنیم.
من حتی پی وی را متوجه شدم که فقط در آنجا ایستاده بود و در حال فاصله بود. یک چیز مطمئن دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، آن درخت بزرگ بزرگ در آن جنگل غریبه بود. به نظر غرور می آمد، اما به نوعی تنها بود. مخصوصاً وقتی از بالا به آن نگاه می کردی، تنها به نظر می رسید. هری ایستاده بود و به آن نگاه می کرد و سرش را تکان می داد. او گفت: «یک غول قدیمی» همین. برنت گفت: “در بالای آن مقدار زیادی طلا وجود دارد.” اکنون باید دید که آیا زیر آن طلایی وجود دارد یا خیر – به هر حال، این دعا بازگشت همان جایی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که این کار ناامیدانه انجام شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم تا من چیزی را به شما نشان دهم. درست زمانی که همه ما شروع به رفتن به سمت مسیرها کردیم، پرنده ای را دیدم – پرنده ای تاریک بزرگ – که به سمت بالای آن درخت پرواز می کرد. ناگهان وقتی به آن نزدیک شد، به نظر می رسید که رنگش طلایی شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.
بعد رفت توی شاخه ها و من نتونستم ببینمش. به هری گفتم: «ما در فضایی از طلا هستیم – همه چیز در اطراف طلدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، حتی به آن سنجاب نگاه کنید تا ما را بزرگ کند، ثروت ما ساخته شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم، و من شرط می بندم که یک دونات طلای واقعی در زیر آن وجود دارد. دعا برای و الف دوچرخه اش را می گیرد. هی ویز، به سختی میتوانستم بفهمم چه میگوید، چون داشتم آن سنجاب را تماشا میکردم. نیمی از صندوق عقب آمد و سر به زیر ایستاد و به ما نگاه کرد. و به چادر هم نگاه کرد، انگار نمی دانست از آن چه بسازد. و بعد سرش را به پهلوی خم کرد، درست مثل اینکه داشت به هری گوش می داد. «بیلها و تبرهایت را همه آمادهای؟» این چیزی بود که هری می گفت.